سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: دوشنبه 103 آذر 5

وقتی خیل دوستانت را روزها ، ماه ها و شاید سال هاست که ندیده ای ، وقتی همپیالگان دیروز سهل از خاطر برده انت ، وقتی آنهایی که در اوج تنهاییشان کنارشان بوده ای امروز بر قله بی کسی تنها رهایت کرده اند ، وقتی تنهایی ، این واژه مقدس در نگاهت رنگ می بازد ، زشت می شود ، کثیف می گردد ، وقتی در این روزهای گرم و سیاه تابستان احساس می کنی در حال ذوب شدنی در این تنهایی مفرط ،  با خودت سر جنگ داری پس چگونه می توانی قلم را وادار به نوشتن کنی ؟ چه توقع بیهوده ای ! چه آرزوی محالی !
در این سیل هولناک بی پناهی ، در این بی خویشی و بی کسی ، در این بی همنفسی در این ازدیاد " بی " های بی شمار ، گاه فکر می کنم دیگر توان راست ایستادن را نخواهم داشت . نشکسته ام ، خرد شده ام ! جایی در مرز نیستی ، جایی پشت نگاه نا آشنای دیگران .
گرچه خنده از لبانم محو نمی شود اما دیریست خندیدن را فراموش کرده ام . که به قول مولانا : " به صدف مانم ، خندم چو مرا در شکنند ... کار خامان بود از فتح و ظفر خندیدن "
 چندیست به اندیشه ای رسیده ام که چهار ستون بدنم را می لرزاند . " دیگر نمی توانم همچون گذشته مغرور خود باشم " و چه پست است انسانی که به خود نبالد . انسانی که خود را کوچک بشمارد ، انسانی که فروتن باشد که انسان های فروتن رذالت و کمبود های خویش را پشت این پرده پنهان می کنند . من هم همچون نادر ابراهیمی سرسختانه اعتقاد دارم که " انسان نه درخت که باروری خم شدنش بیاموزد که اگر وجه اشتراکی بین انسان و درخت باشد ، آن ریشه در خاک داشتن است نه سر بر زمین نگاه داشتن !  " *
حالا من ، آن کوهنوردی ام که بزرگترین خصوصیت کوهنوردان را از دست داده است . بی اراده شده ام . روز ها از پی هم می گذرند و من هنوز نتوانسته ام یک جمله دو کلمه ای را ، فریاد که نه اما زمزمه کنم ... حتی بارها کلمه اول را گفته ام اما وقتی کار به فعل می رسد وا می مانم ...
می ترسم ... به راستی از ابراز آن جمله می ترسم . جایی به عقل میدان داده ام که عرصه اش نبود و حالا که وارد این بازی شده است سر بازگشت ندارد ...
دیریست دستم به هیچ کاری نمی رود . نه می توانم بنویسم نه می توانم بنوازم نه می توانم بخوانم نه می توانم ببینم نه می شنوم  چه وحشتناک است اما نه احساس می کنم ...
این روز ها دائما با خود آن آواز بیات ترک را زمزمه می کنم که در آن مشکاتیان و موسوی با سازهایشان در پی صدای شجریان می دوند که :
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم ...

......................................................................................

پ . ن 1 : قصد درام رویه این وبلاگ را کمی تغییر دهم . سعی می کنم از این پس هفته ای بین دو یا سه پست بر روی وبلاگ قرار دهم بدین ترتیب که از این سه پست یکی بی گاه نوشته ای همچون این پست باشد ، یکی عکسی که در آن هفته گرفته ام و دیگری طرحنوشته یا شعرواره ای از خودم یا دیگران . اگر نظر خاصی در این مورد دارید خوشحال میشم بدونم


 نوشته شده توسط طه ولی زاده در جمعه 87/5/4 و ساعت 9:31 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

نوای زمستان
طه ولی زاده
از زبان یک دانشجوی جامعه شناسی علامه طباطبایی خواهید خواند فردی که کورسو امیدی به آینده دارد : ...

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 39
مجموع بازدیدها: 272711
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو
موسیقی وبلاگ من